از سقوط تا صعود

راهنمای شکل گیری شخصیت 

در صنعت آسانسور

 

کارت ویزیت اول

 

 

میخام براتون سرگذشت تعریف کنم

حالا بعد از 15 سال.....

اولین کارت ویزیت من

خنده داره

بالابر .اسانسور.جرثقیل.کانکس.تابلو روان

کم بود قصابی و گل فروشی و کتاب فروشی رو هم بنویسم

یه ادرسی متعلق به یکی از دوستام رو دادم

حتی تلفن ثابتم رو کارت نداشتم که بزارم

چون جایی نداشتم ...

الش که ادم یه کاری رو راه میندازه

مثلا یک شرکتی رو ثبت میکنه

هیچ نمیدونه کجای کاره و به کجا میره

به همه چیز چنگ میندازه بلکه یکجا رو بگیره

از هر کسی یک چیزی شنیده بودم

احساس میکردم همه رو میتونم انجام بدم.

ولی فقط یک شرکت ثبت شده بود و هیچ تخصص و تجربه و امکاناتی

با اتوبوس تو شهر میگشتم و کارت پخش میکردم

یه کیف داشتم که توش هیچی نبود.

به نظرم خیلی جاها بعد از بیرون اومدنم

مسخرم میکردن 

شایدم تحسین میکردن

ولی مبارزه رو دوست داشتم

بهتره بگم کله شقی داشتم.... 

تا قسمتهای بعدی و کارت ویزیت های

بعدی .....

 

کارت ویزیت دوم

 

5 سال از کارت ویزیت اول گذشت

از میون همه کارهای که روی کارت اول نوشته بودم
فقط موفق به گرفتن بالابر میشدم
شاید به خاطر اینکه مدتی در بالان صنعت بودم...

6 ماه بیشتر در بالان صنعت کار نکردم
و احساس کردم دارم درجا میزنم

فقط هیچ وقت متوجه نشدم
که چرا با اینکه به پول احتیاج شدیدی داشتم ولی چرا حاضر به تحمل برخی شرایط نمیشدم....
مثل کارمندها و همکارام از قوانین پیروی نمیکردم تا
 سرماه اجاره خونم رو دربیارم...

تو این کارت ویزیت تقریبا اوضاع مشخص تر از قبل  شده بود

دیگه خبری از کانکس و تابلو روان نبود
به شغل الانم بودن نزدیکتر شده بودم

البته هنوز خبری از دفتر و امکانات و پول نبود.

شماره تلفن ثابت رو هم خریدم و دایورت کردم روی خطم

ازدواج کرده بودم و توی یک خونه کوچیک تو پایین شهر مستاجر بودم

پولی که میشد باهاش یه مراسم ساده گرفت رو دادم به یه RDمدل پایین که هنوزم دارمش....

با اینکه خرجم بیشتر شده بود
ولی خدا روزی رسون بود

اولش ساخت بالابر رو بلد نبودم
بالابر رو به بالابرسازها میدادم
و درصدی به من میدادن

 طولی نکشید که یاد گرفتم
و هر دو سه ماهی یه بالابر گیرم میومد
و هر جا که میشد میساختمش

تو مغازه جوشکاری.تو حاشیه خیابون
دزدکی وقتی صاحب خونه میرفت مسافرت تو حیاط طبقه پایین

سختی زیاد بود
 من جوون و سمج بودم
با اینکه تحصیلات خوبی داشتم
سر ساختمونها جوشکاری میکردم

خیلی از دوستان همین گروه کارگری کردن من سرساختمون یادشونه...

روزها دراز بود
و تنهایی اذیتم میکرد.....

تا کارت بعدی بچه ها
شما از کارتتون بگید.....

 

 

کارت ویزیت سوم

رودهای خوشان و چشمه های جوشان همه به بحر و اقیانوس میریزند...

کارت ویزیت سوم 

تو این کارت تازه پس از پنج سال دربه در شدن موفق به اجاره یک دفتر شدم.

زندگی مشترک و ازدواج جواب خودش رو داده بود و کمک های همسرم در سرو سامان دادن به زندگیمون کاملا موثر واقع شده بود

و به همین خاطر من که برای اولین بار طعم اسایش و ارامش رو در زندگی چشیده بودم

با خاطر اسوده از وجود همسرم و ایجاد فضای ارام در منزل 
به دل بازار و کار زدم

واسه همین با تمرکز بهتر و انرژی بیشتر پول اولین پروژه ای که گیرم امد رو دادم یک اپارتمان یک خابه اجاره کردم

تبلیغات رو شروع کردم و امکانات دفتر رو در حد معمول تامین کردم
منشی هم که همسرم بود.

بالاخره ماهی یا دو ماهی یه بالابر یا هوم لیفت گیرم میومد
تا هم اجاره خونم رو بدم و هم اجاره دفترم رو

گاهی هم هیچی در نمیاوردم به صاحب دفتر میگفتم از پول رهن کم کن اونم کم میکرد...

از نصب بالابرهای کوتاه رفتم به سمت هوم لیفت ها 
ولی به همین میزان هم ارتفاع مشکلاتم بیشتر شد.

چرا که من اموزشی ندیده بودم
هر چه بود تجربی بود
و از هر پروژه یه چیزهای یاد میگرفتم

ولی غافل بودم که بدترین مکان تجربه اندوزی سرپروژه هست...

چون سرپروژه هزینشم باید داد

به همین خاطر ناخاسته پای من به دعواهای حقوقی و شکایات مشتریان باز شد.

و دادگاه مکان اشنایی شد..

برخی از دوستان امروز من دشمنان قسم خورده دیروز من بودن

رفقا اون وقتها مثل الان نبود
گروههای اموزشی و شرکت های متنوع تولیدی و کلاس ها و فروشنده های با تجربه نداشتیم

من مجبور به سعی و خطا بودم
چه میدونستم برای کار دو طبقه ۵۰۰ کیلو چه جک و پاوری بزارم

همون رو برای ۳ طبقه هم میزاشتم
مثلا لیتراژ پمپش رو بیشتر میکردم
به نظرم میومد که قدرتش رو بیشتر کردم

همین کار رو خراب میکرد
شیر بلین تک بوبین ۹ میلیونی ۴۰۰ تومن بود....


به هر حال از کمبود دانش و تجربه من برخی از مشتریان گذشت که نمیکردن ادعای خسارتم میکردن

انجمنی نبود....

یادمه در کوچه ذغالی ها در صنف الکتریک همین مهندس کمالی فجر مهر به یکی از شاکیان من که ادعای روزانه ۳۰۰هزار تومان غرامت طبق قراردادی که باهاش داشتم رو داشت☝️

گفت حیا کن...
این بچه از روی نادانی امضا کرده
گذشت کن

خیلی وقتها هر چی که دراوردم دوبرابرش رو دادم غرامت

من موندم اجاره خونه و اجاره دفتری که مجبور به تعطیلش شدم

صاحبخونه و دفتر یه نفر بود
 گفت بلندشو
چون پول پیشی هم که دادی جای اجاره ها برداشتم

و دیگه پولی نداشتم

و این بود که مجدد اواره شدم...

ولی من همسرم رو داشتم
و این کافی بود تا مجدد از نو شروع کنیم...

این شد که مدتی بدون خونه در خانه فامیل گذروندیم

تا من پول رهن خونه جور کنم

بیخابی باز سراغم امد و دوباره بی هدف خیابان گردی رو شروع کردم

برام سخت بود 
منی که دفتر داشتم و بهم میگفتن مدیر عامل 
اجاره خونمم نداشتم....

بازم تو همین گروه دوستانی هستن که شاهدن

احساس کردم دارم تنبیه میشم
عذاب وجدان اومده بود سراغم

دیالوگ های برون و درونم به هم رضایت نمیدادن

من که حق کسی رو نخوردم
من که از کسی دزدی نکردم
چرا به این روز دچار شدم

ایا من شکست خورده بودم؟؟؟؟

طراحی سایت و سئو توسط بهار آرام
Top